فیزیولوژی استرس
کنش اساسی سیستم عصبی وحدت سیستم بدن است که با استفاده از شبکه ارتباطات متقابل برای تبادل و تقویت اطلاعات درباره شرایط داخلی و خارجی به مغز و از مغز صورت میگیرد. بلوکهای (قطعات سازنده) اساسی ساختمان سیستم
کنش اساسی سیستم عصبی وحدت سیستم بدن است که با استفاده از شبکه ارتباطات متقابل برای تبادل و تقویت اطلاعات درباره شرایط داخلی و خارجی به مغز و از مغز صورت میگیرد.
بلوکهای (قطعات سازنده) اساسی ساختمان سیستم عصبی "سلولهای عصبی (1)"یا "نرونها"(2) هستند. کنش های هر نرون الکتروشیمیایی (برقی شیمیائی) است.
داخل هر نرون بصورت الکتریکی پر از یون (اتم که حاوی بار الکتریسیته) است که دارای پتانسیل برای تخلیه الکتریکی است. وقتی که بار الکتریکی تخلیه میشود در یک لحظه الکتریک جاری در تمام طول نرون سیر میکند.
این روند منجر به رها شدن مواد شیمیایی بنام "انتقال دهندههای عصبی"(3) میشود که در هر نرون ساخته شده و در انتهای هر نرون انباشته میشود. انتقال دهندههای عصبی آزاد شده در سراسر شکافهای سیناپسی- فضایی که بین هر نرون وجود دارد- پخش یا منتشر میشود.
این فرآیند به مثابه "گفتگوی"سیستم عصبی با استفاده از این علائم شیمیایی و الکتریکی جریان و ادامه مییابد.
بلوکهای (قطعات سازنده) اساسی ساختمان سیستم عصبی "سلولهای عصبی (1)"یا "نرونها"(2) هستند. کنش های هر نرون الکتروشیمیایی (برقی شیمیائی) است.
داخل هر نرون بصورت الکتریکی پر از یون (اتم که حاوی بار الکتریسیته) است که دارای پتانسیل برای تخلیه الکتریکی است. وقتی که بار الکتریکی تخلیه میشود در یک لحظه الکتریک جاری در تمام طول نرون سیر میکند.
این روند منجر به رها شدن مواد شیمیایی بنام "انتقال دهندههای عصبی"(3) میشود که در هر نرون ساخته شده و در انتهای هر نرون انباشته میشود. انتقال دهندههای عصبی آزاد شده در سراسر شکافهای سیناپسی- فضایی که بین هر نرون وجود دارد- پخش یا منتشر میشود.
این فرآیند به مثابه "گفتگوی"سیستم عصبی با استفاده از این علائم شیمیایی و الکتریکی جریان و ادامه مییابد.
ساختار اساسی سیستم عصبی بصورت سلسله مراتبی با قسمتهای بزرگ و قسمتهای فرعی است. سیستم عصبی دو بخش اصلی دارد که عبارتند از سیستم عصبی مرکزی (4) (CNS) و سیستم عصبی پیرامونی (5) (PNS). سیستم عصبی مرکزی از ترکیب مغز و نخاع تشکیل میشود و سیستم عصبی پیرامونی شامل همه نرونهای دیگر است که در شکل 1 نمایش داده شده است.
منبع: سلامت روانی: مقدمه ای بر رفتار و سلامت، چاپ سوم (برنون و فیست، 1997)
سیستم عصبی خودمختار دو بخش اصلی دارد: دستگاه عصبی سمپاتیک (8)و دستگاه عصبی پاراسمپاتیک (9). این دو دستگاه عصبی خودکار هستند و از لحاظ کنشی (عملکرد) متفاوتند. (همانگونه که در شکل 2 نشان داده شده است.)
شاخه سمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار منابع بدنی را بسیج میکند تا به یک وضعیت فشارزا، فوری و هیجانی پاسخ دهد.
این امر اغلب به پاسخهای «جنگ و گریز» نسبت داده میشود که در جریان آن بدن آماده میشود یا با منبع فشارزا رودر رو شود و مبارزه کند و یا فرار کند. در هر دو روش جنگ و گریز بدن مجبور است برای فعالیت حرکتی شامل حمله، دفاع یا فرار آماده باشد.
رویدادهایی که در جریان آمادگی برای این رویداد بوقوع میپیوندد، همانگونه که در شکل نمایش داده شده است شامل افزایش در میزان ضربان قلب، باریک شدن شریانهای خونی در پوست، کاهش در فعالیتهای معدی- روده ای، افزایش در عمل تنفس، تحریک غدههای عرق و بزرگ شدن مردمک چشم است.
منبع: سیستم عصبی خودکار و اعضای اصلی بدن (روانشناسی زیستی، کالات (10) 1984)
از سوی دیگر شاخه پاراسمپاتیک سیستم عصبی خودمختار، برای آرامش و تحت شرایط طبیعی درآوردن، پایدار کردن و خالی از استرس کردن کنشهایی که در بالا گفته شد، کار میکند (مثل کاهش میزان ضربان قلب و عمل تنفس و غیره).
این دو سیستم عصبی به اعضای مشابه در بدن خدمت میرسانند (مثل قلب) ولی کنش (عملکرد) آنها در جهت مقابل یکدیگر است. به عبارت دیگر، هر دو دستگاه عصبی در زمان واحدی عمل میکنند و تعادل حفظ میشود بدون اینکه یکی از آنها پیرو دیگری باشد، مثل سایر قسمتهای دستگاه عصبی، نرونها در دستگاه عصبی خودمختار با انتقال دهندههای عصبی فعال میشوند.
دو انتقال دهنده عصبی اصلی عبارتند از استیل کولین و نورآدرنالین (نوراپی نفرین). از آنجایی که هر عضو، گیرندههای متفاوتی دارد این دو انتقال دهنده عصبی اثرات متفاوتی دارند و تعادل نسبی هرکدام در ارائه پاسخهای گوناگون مهم است.
سیستم غدد درونریز عصبی، غدد درونریزی را شامل میشود که به وسیله سیستم عصبی کنترل میشوند. غدههای درونریز هر دو سیستم مواد شیمیایی به نام «هورمونها» را مستقیماً در جریان خون ترشح میکنند و این مواد سپس در بخشهای مختلف بدن منتشر میشوند.
سیستم عصبی و سیستم غدد درونریز نزدیک و در ارتباط با هم کار میکنند و در ترکیب و ترشح مواد شیمیایی هر دو مشارکت دارند. تفاوت اصلی در اینجا این است که این مواد شیمیایی در سیستم عصبی «انتقالدهندههای عصبی» نامیده میشوند، در حالی که در سیستم غدد درونریز «هورمون» خوانده میشوند.
بعلاوه، انتقال دهندههای عصبی سریع عمل میکنند و اثرشان کوتاه مدت است. هورمونها کُند عمل میکنند (چند دقیقه و یا حتی ساعتها طول میکشد) ولی تأثیرشان طولانی مدت است. سیستم غدد درونریز و سیستم عصبی هر دو کنشهای ارتباطی و کنترلی دارند و هر دو جهت نگهداری رفتارهای توحید یافته و سازگارانه کار میکنند.
یک نمونه خوب از ارتباط داخلی این دو سیستم، در سیستم غده هیپوفیز دیده میشود. غده هیپوفیز به هیپوتالاموس مرتبط است و هر دو برای تولید و تنظیم هورمونها همکاری میکنند. غده هیپوفیز اغلب به «غدهی رهبر» مشهور است.
زیرا این غده، شماری از هورمونها را ترشح میکند که سایر غدهها را تحت تأثیر قرار میدهد و تولید دیگر هورمونها را تحریک میکند. یکی از این هورمونها هورمون آدرنوکورتیکوتروپیک (12) (ACTH) است. ACTH در واکنشهای استرسی نقش اصلی را بازی میکند. در شرایط استرس، هیپوتالاموس غده هیپوفیز را برای ترشح ACTH تحریک میکند که آن هم به سهم خود روی غدد آدرنال عمل میکند.
هر دو غده در پاسخ به استرس هورمونهایی را ترشح میکنند. ACTH مترشحه از هیپوفیز، قشر آدرنال را تحریک میکند تا هورمون گلوکوکورتیکوئیدز رها شود (مثلاً کورتیزول). این هورمون بعضی وقتها به هورمون استرس معروف است و به عنوان شاخص فیزیولوژیک استرس به کار میرود.
هسته ی مرکزی آدرنال توسط سیستم عصبی سمپاتیک فعال میشود و کاتاکولامینها (14) را ترشح میکند. این کاتاکولامینها طبقه ای از مواد شیمیایی هستند که دارای آدرنالین (اپینفرین) و نورآدرنالین میباشند.
آدرنالین فقط توسط هسته مرکزی ترشح میشود و در حدود 80 درصد مجموع هورمونهای تولید شده از غدد آدرنال را شامل میشود. نورآدرنالین نیز در این قسمت تولید میشود (به همان صورتی که در سایر قسمتهای بدن تولید میگردد).
واکنش فیزیولوژیایی به استرش بخش سمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار را در تعامل با سیستم غدد درونریز عصبی درگیر میکند. این سیستم به نوبه خود با غدد آدرنال و هیپوفیز در تعامل قرار میگیرد. زنجیره ای از حوادث و رویدادها، بخش سمپاتیک را درگیر کرده و هسته مرکزی آدرنال را تحریک میکند تا کاتاکولامین ها (آدرنالین و نورآدرنالین) را تولید نماید.
هیپوفیز، ACTH ترشح میکند که به نوبه خود لایه بیرونی آدرنال را تحت تأثیر قرار میدهد. گلوکوکورتیکوئید با ترشح خود (مثل کورتیزول) بدن را برای رهایی از استرس و حتی سازگاری با ضایعه ایجاد شده آماده میسازد و فعالیت دستگاه عصبی خودمختار سریع است، در حالیکه کنش های سیستم غدد درونریز عصبی آهسته تر است (برای جزئیات بیشتر این فرآیند به اساس روانشناختی رفتار نگاه کنید).
در حقیقت، چالش اصلی در اینجا جور کردن و سازگاری زبان روانشناسی با زبان فیزیولوژی با نشان دادن چگونگی تعامل و همپوشی هریک بار دیگری است. به این ترتیب، ما بهتر میتوانیم ارتباط پیچیده بین روانشناسی و فیزیولوژی را بفهمیم. الگوی زیستی، روانی اجتماعی بهداشت (سلامت) که قبلاً توصیف شد، در جستجوی توضیح این ارتباط است.
در اصطلاح روانشناختی، استرس ممکن است بمنزله یک محرک محیطی (سلیه (15)، 1956)، یک واکنش در مقابل محرک محیطی (سلیه 1982) و یا تعامل بین محرک و واکنش قلمداد شود (لازاروس و فالکمن (16)، 1984).
بنابراین، اول باید بین اصطلاح «عناصر فشارزا» و «فشار روانی» تمیز قائل شد. سلیه، استرس را بمنزله یک پاسخ غیراختصاصی میداند که میتواند توسط شماری از عناصر استرس زای محیطی بوجود آید.
اصطلاح «غیراختصاصی» به این معنی است که بدن، بدون توجه به ماهیت و طبیعت عناصر استرس زا به یک سبک به استرس واکنش نشان میدهد. علاوه بر این، سلیه الگویی را ارائه داد تا معلوم کند که چگونه بدن، خود را بمنظور کنار آمدن با استرس بسیج میکند. این فرآیند نشانگان عمومی سازش (GAS) نامیده شد که در جریان استرس سه مرحله را (که در شکل 3 نمایش داده میشود) شامل میگردد:
منبع: پ. بنیارد (1996 صفحه 21)
بعلاوه، غدههای عرق فعال میشوند و سیستم معدی- روده ای فعالیت خود را کم میکند. در کوتاه مدت، این واکنش ها قابلیت سازگاری بالایی را فراهم میکنند و خطر را هنگام بروز، دفع میکنند. مشکل اینجاست که بسیاری از موقعیتهای استرسی (جدید) ممکن است مواجهه طولانی مدت با استرس را ایجاد کنند که این پاسخ برای آن موقعیتها نامناسب یا حتی بالقوه زیان آور باشد.
سازگاری بزرگ در اینجا به معنی چرخه طولانی مقاومت است، گرچه درباره اینکه بدن تا چه مدت بتواند در این مرحله سازش پیداکند، محدودیتهایی وجود دارد. سلیه عقیده داشت که میزان استمرار و تداوم استرس تغییرات هورمونی و عصبی مستمری را ایجاد میکند که ممکن است کنش های داخلی بدن را درهم بشکند.
این امر به نوبه خود ممکن است بیماری ها و اختلالات انطباقی (سازشی) بوجود آورد. این اختلالات شامل زخم معده و ورمهای زخمی روده (تورم روده ی بزرگ) بیماری فشار خون و بیمار قلبی عروقی، فعالیت بیش از حد تیروئید و آسم برونشیتی (تنگی نفس بعلت انقباض عضلات جدارنای) است.
بعلاوه، سلیه عقیده داشت که این تغییرات ممکن است دستگاه ایمنی بدن را نیز تضعیف کند و احتمال خطر عفونت از عوامل دیگر را بیشتر کند.
مشکل این است که بدلیل اینکه فعالیت سمپاتیک بطور غیرعادی خیلی بالاست، فعالیت پاراسمپاتیک بطور غیرعادی کم فعال است تا این وضعیت را جبران کند. در نتیجه، فرسودگی (خستگی) بوجود میآید و این وضعیت ممکن است به افسردگی و حتی مرگ منجر شود.
سلیه همچنین از حیوانات برای تأیید تحقیق خود درباره واکنش انسان به استرس سود جست. این امر بخاطر شکست در ملاحظه مسایل قیاسی و غفلت از عوامل منحصر به فرد انسانی در درک و تعبیر و تفسیر تجربه استرس مورد انتقاد قرار گرفته است. در نتیجه لازاروس و فالکمن (1984) با ارائه یک نمونه تعاملی (22) به لزوم درگیر کردن این عوامل اضافی در توضیح استرس تأکید نمودند.
مثلاً از دست دادن شغل ممکن است برای فردی که مهارت دیگری ندارد و یا فرصت بازگشت مجدد بکار را ندارد، بسیار استرس زا باشد در حالی که برای فردی که فعلاً در جستجوی رشد و پیشرفت در جهات متفاوتی است، فقط در حد خفیف استرس زا باشد.
لازاروس و فالکمن اصولاً با انسانها بیش از حیوانها در گسترش تحقیقات و نظریه خود، کار کردند. این امر در تأکید آنها در نیاز به ملاحظه سطح بالایی از تواناییهای شناختی نظیر ارزیابی، در توصیف استرس منعکس شده است.
لازاروس و فالکمن عقیده داشتند که انسانها در مقایسه با حیوانات در مقابل نوع ویژه ای از استرسها (به دلیل سبکی که در زندگی دارند) و محیطی که در آن زندگی میکنند، استعداد ابتلای بیشتری دارند.
لازاروس و فالکمن استرس را به مثابه «یک ارتباط ویژه بین شخص و محیط که شخص آن را بمنزله فشار و زیاده روی در منابع و ظرفیت ها و بخطر انداختن سلامت و رفاه خود ارزیابی میکند» می دانند (1984، صفحه 19).
این دیدگاه یک رویکرد تعاملی را ارائه میدهد که بر تعامل بین شخص و محیط او در تعیین استرس تأکید میورزد. همچنین بر اهمیت ارزیابی در تعیین ماهیت این تعامل تأکید میکند و استرس را فقط در شرایطی که تهدیدآمیز، چالش انگیز یا بالقوه مضر باشد، مورد ملاحظه قرار میدهد.
لازاروس و فالکمن (1984) سه شکل ارزیابی را در کنار آمدن با استرس تعریف میکنند: اول، ما یک ارزیابی اولیه (23) از موقعیتی که در آن قرار داریم، بعمل میآوریم. این ارزیابی بوسیله ارزیابی شناختی اثر موقعیت (یا محرک) در سلامت انجام میگیرد.
یک رویداد واحد ممکن است بمنزله امری نامربوط، مثبت (بی خطر) یا استرس زا ارزیابی شود. ارزیابی یک رویداد بعنوان نامربوط معمولاً بر هیجانات ما تأثیری نمی گذارد. مثبت ارزیابی کردن رویداد بدین معنی است که آن رویداد بر پدیدههای خوبی دلالت دارد.
ارزیابی استرس آمیز بودن رویداد ممکن است بدین معنی باشد که آن رویداد، مضر و خطرناک، تهدیدآمیز و چالش برانگیز باشد. بعلاوه، هرکدام از این ارزیابیها هیجانهای متفاوتی را بوجود میآورد. لازاروس و فالکمن «ضرر» یا خطر را بعنوان ضربه روانشناختی قلمداد میکنند که قبلاً صورت گرفته است. مثل بیماری یا آسیب دیدگی «تهدید» به مثابه پیش بینی ضرر و صدمه ارزیابی شده و نیز «چالش» به عنوان اطمینان و اعتماد به نفس شخص در فایق آمدن بر نیازهای مشکل تعریف شده است.
ارزیابی مبتنی بر آسیب ممکن است عصبانیت، تنفر، پریشانی و غمگینی بوجود آورد. ارزیابی تهدید ممکن است نگرانی، اضطراب یا ترس بدنبال داشته باشد و ارزیابی چالش ممکن است پیش بینی، انتظار و برانگیختگی (تهییج) بوجود آورد. این هیجانات بطور مستقیم استرس تولید نمی کنند ولی در ارزیابی فرد از یک رویداد غیرمستقیم دخالت دارند.
سرانجام، ما ارزیابی مجددی از موقعیتهای استرس زا و پاسخمان نسبت به آن موقعیت، را با استفاده از تغییر و اصلاح اطلاعات قابل دسترس بعمل میآوریم. این امر به ماهیت تعاملی این الگو تأکید میکند و تعامل بین شخص با محیط اطرافش را در طول زمان نشان میدهد. ارزیابی مجدد ممکن است ضرورتاً استرس را کاهش ندهد. در حقیقت، ممکن است ارزیابی مجدد استرس را افزایش دهد چنانچه مثلاً یک محرکی که قبلاً بی خطر یا نامربوط بوده، بعداً ممکن است تهدیدکننده تلقی شود.
* مطالعات متعددی تاکنون تأثیر ارزیابی بر استرس را آزمایش کرده و نقش تفسیر یا ارزیابی در کنار آمدن با استرس را تأیید کرده اند (اوگدن،1996).
* مدل تعاملی لازاروس و فالکمن (1984) بیش از آنکه توضیحی باشد، توصیفی است. گرچه طراحی آن خیلی زیباست. تحقیقات آینده، سازوکار دقیق (فیزیولوژیایی، روانشناختی و غیره)آنچه را که در ارزیابی دخیل هستند، مورد بررسی دقیق قرار دهد و اینکه چگونه و با چه شیوههایی این فرآیندها در واکنشهای استرس تأثیر میگذارند را مشخص کند.
کرتیس، آنتونی جیمز، (1384)، روانشناسی سلامت (بهداشت روانی)، ترجمه فرامرز سهرابی، تهران: انتشارات طلوع دانش، چاپ سوم
شکل 1: بخشهای مختلف سیستم عصبی انسان
منبع: سلامت روانی: مقدمه ای بر رفتار و سلامت، چاپ سوم (برنون و فیست، 1997)
سیستم عصبی محیطی یا پیرامونی (مایع آهکی خارج مغز و نخاع) شامل دو قسمت است:
سیستم عصبی بدنی (6) و سیستم عصبی خودمختار (7). سیستم عصبی بدنی پیامهایی را که از تحریکهای پوست و ماهیچهها بوجود میآید با استفاده از نرونهای حسی به مغز میبرد.سیستم عصبی خودمختار یا (خودگردان) حداقل تاکنون به مثابه خارج از آگاهی و کنترل ارادی شخص شناخته شده است. سیستم عصبی خودمختار است که اغلب در جریان پاسخ ها و واکنشهای استرسی درگیر میشود.سیستم عصبی خودمختار دو بخش اصلی دارد: دستگاه عصبی سمپاتیک (8)و دستگاه عصبی پاراسمپاتیک (9). این دو دستگاه عصبی خودکار هستند و از لحاظ کنشی (عملکرد) متفاوتند. (همانگونه که در شکل 2 نشان داده شده است.)
شاخه سمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار منابع بدنی را بسیج میکند تا به یک وضعیت فشارزا، فوری و هیجانی پاسخ دهد.
این امر اغلب به پاسخهای «جنگ و گریز» نسبت داده میشود که در جریان آن بدن آماده میشود یا با منبع فشارزا رودر رو شود و مبارزه کند و یا فرار کند. در هر دو روش جنگ و گریز بدن مجبور است برای فعالیت حرکتی شامل حمله، دفاع یا فرار آماده باشد.
رویدادهایی که در جریان آمادگی برای این رویداد بوقوع میپیوندد، همانگونه که در شکل نمایش داده شده است شامل افزایش در میزان ضربان قلب، باریک شدن شریانهای خونی در پوست، کاهش در فعالیتهای معدی- روده ای، افزایش در عمل تنفس، تحریک غدههای عرق و بزرگ شدن مردمک چشم است.
شکل 2: سیستم عصبی خودمختار
منبع: سیستم عصبی خودکار و اعضای اصلی بدن (روانشناسی زیستی، کالات (10) 1984)
از سوی دیگر شاخه پاراسمپاتیک سیستم عصبی خودمختار، برای آرامش و تحت شرایط طبیعی درآوردن، پایدار کردن و خالی از استرس کردن کنشهایی که در بالا گفته شد، کار میکند (مثل کاهش میزان ضربان قلب و عمل تنفس و غیره).
این دو سیستم عصبی به اعضای مشابه در بدن خدمت میرسانند (مثل قلب) ولی کنش (عملکرد) آنها در جهت مقابل یکدیگر است. به عبارت دیگر، هر دو دستگاه عصبی در زمان واحدی عمل میکنند و تعادل حفظ میشود بدون اینکه یکی از آنها پیرو دیگری باشد، مثل سایر قسمتهای دستگاه عصبی، نرونها در دستگاه عصبی خودمختار با انتقال دهندههای عصبی فعال میشوند.
دو انتقال دهنده عصبی اصلی عبارتند از استیل کولین و نورآدرنالین (نوراپی نفرین). از آنجایی که هر عضو، گیرندههای متفاوتی دارد این دو انتقال دهنده عصبی اثرات متفاوتی دارند و تعادل نسبی هرکدام در ارائه پاسخهای گوناگون مهم است.
نقش سیستم غدد درونریز عصبی
سیستم غدد درونریز (11) نیز در واکنش استرسی دخیل است و شامل غدد بدون مجرا (درونریز) است. این غدد هورمون یا هورمونهایی ترشح میکنند که مستقیماً در جریان خون وارد میشوند و سپس در سراسر بدن توزیع میشوند.سیستم غدد درونریز عصبی، غدد درونریزی را شامل میشود که به وسیله سیستم عصبی کنترل میشوند. غدههای درونریز هر دو سیستم مواد شیمیایی به نام «هورمونها» را مستقیماً در جریان خون ترشح میکنند و این مواد سپس در بخشهای مختلف بدن منتشر میشوند.
سیستم عصبی و سیستم غدد درونریز نزدیک و در ارتباط با هم کار میکنند و در ترکیب و ترشح مواد شیمیایی هر دو مشارکت دارند. تفاوت اصلی در اینجا این است که این مواد شیمیایی در سیستم عصبی «انتقالدهندههای عصبی» نامیده میشوند، در حالی که در سیستم غدد درونریز «هورمون» خوانده میشوند.
بعلاوه، انتقال دهندههای عصبی سریع عمل میکنند و اثرشان کوتاه مدت است. هورمونها کُند عمل میکنند (چند دقیقه و یا حتی ساعتها طول میکشد) ولی تأثیرشان طولانی مدت است. سیستم غدد درونریز و سیستم عصبی هر دو کنشهای ارتباطی و کنترلی دارند و هر دو جهت نگهداری رفتارهای توحید یافته و سازگارانه کار میکنند.
یک نمونه خوب از ارتباط داخلی این دو سیستم، در سیستم غده هیپوفیز دیده میشود. غده هیپوفیز به هیپوتالاموس مرتبط است و هر دو برای تولید و تنظیم هورمونها همکاری میکنند. غده هیپوفیز اغلب به «غدهی رهبر» مشهور است.
زیرا این غده، شماری از هورمونها را ترشح میکند که سایر غدهها را تحت تأثیر قرار میدهد و تولید دیگر هورمونها را تحریک میکند. یکی از این هورمونها هورمون آدرنوکورتیکوتروپیک (12) (ACTH) است. ACTH در واکنشهای استرسی نقش اصلی را بازی میکند. در شرایط استرس، هیپوتالاموس غده هیپوفیز را برای ترشح ACTH تحریک میکند که آن هم به سهم خود روی غدد آدرنال عمل میکند.
غدد آدرنال (13) (فوق کلیوی)
غدد آدرنال و غدد درونریز در بالای کلیهها قرار دارند. هر غده شامل پوشش خارجی است به نام قشر آدرنال و یک پوشش داخلی به نام قسمت میانی (هسته مرکزی) آدرنال.هر دو غده در پاسخ به استرس هورمونهایی را ترشح میکنند. ACTH مترشحه از هیپوفیز، قشر آدرنال را تحریک میکند تا هورمون گلوکوکورتیکوئیدز رها شود (مثلاً کورتیزول). این هورمون بعضی وقتها به هورمون استرس معروف است و به عنوان شاخص فیزیولوژیک استرس به کار میرود.
هسته ی مرکزی آدرنال توسط سیستم عصبی سمپاتیک فعال میشود و کاتاکولامینها (14) را ترشح میکند. این کاتاکولامینها طبقه ای از مواد شیمیایی هستند که دارای آدرنالین (اپینفرین) و نورآدرنالین میباشند.
آدرنالین فقط توسط هسته مرکزی ترشح میشود و در حدود 80 درصد مجموع هورمونهای تولید شده از غدد آدرنال را شامل میشود. نورآدرنالین نیز در این قسمت تولید میشود (به همان صورتی که در سایر قسمتهای بدن تولید میگردد).
واکنش فیزیولوژیایی به استرش بخش سمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار را در تعامل با سیستم غدد درونریز عصبی درگیر میکند. این سیستم به نوبه خود با غدد آدرنال و هیپوفیز در تعامل قرار میگیرد. زنجیره ای از حوادث و رویدادها، بخش سمپاتیک را درگیر کرده و هسته مرکزی آدرنال را تحریک میکند تا کاتاکولامین ها (آدرنالین و نورآدرنالین) را تولید نماید.
هیپوفیز، ACTH ترشح میکند که به نوبه خود لایه بیرونی آدرنال را تحت تأثیر قرار میدهد. گلوکوکورتیکوئید با ترشح خود (مثل کورتیزول) بدن را برای رهایی از استرس و حتی سازگاری با ضایعه ایجاد شده آماده میسازد و فعالیت دستگاه عصبی خودمختار سریع است، در حالیکه کنش های سیستم غدد درونریز عصبی آهسته تر است (برای جزئیات بیشتر این فرآیند به اساس روانشناختی رفتار نگاه کنید).
نظریههای مربوط به استرس
ما مفهوم استرس را از منظر فیزیولوژیایی قبلاً مورد ملاحظه قرار داده ایم. هرچند توضیح فیزیولوژیایی استرس بدون ملاحظه عوامل روانشناختی مربوط که در واکنش استرس مشارکت دارند، ناقص است.در حقیقت، چالش اصلی در اینجا جور کردن و سازگاری زبان روانشناسی با زبان فیزیولوژی با نشان دادن چگونگی تعامل و همپوشی هریک بار دیگری است. به این ترتیب، ما بهتر میتوانیم ارتباط پیچیده بین روانشناسی و فیزیولوژی را بفهمیم. الگوی زیستی، روانی اجتماعی بهداشت (سلامت) که قبلاً توصیف شد، در جستجوی توضیح این ارتباط است.
در اصطلاح روانشناختی، استرس ممکن است بمنزله یک محرک محیطی (سلیه (15)، 1956)، یک واکنش در مقابل محرک محیطی (سلیه 1982) و یا تعامل بین محرک و واکنش قلمداد شود (لازاروس و فالکمن (16)، 1984).
نشانگان عمومی سازش سلیه (17) (GAS)
هانس سلیه، درباره استرس تحقیقات بسیاری (از 1930 تا موقعی که در 1982 مرد) انجام داد. او اصطلاح استرس را شهرت بیشتری بخشید و بین استرس و بیماری های جسمانی ارتباط بسیار قوی قائل شد. سلیه، ابتدا استرس را به مثابه محرک موردبررسی قرار داد ولی این عقیده را به «واکنش» یا پاسخی گسترش داد که موجود زنده از خود بروز میدهد.بنابراین، اول باید بین اصطلاح «عناصر فشارزا» و «فشار روانی» تمیز قائل شد. سلیه، استرس را بمنزله یک پاسخ غیراختصاصی میداند که میتواند توسط شماری از عناصر استرس زای محیطی بوجود آید.
اصطلاح «غیراختصاصی» به این معنی است که بدن، بدون توجه به ماهیت و طبیعت عناصر استرس زا به یک سبک به استرس واکنش نشان میدهد. علاوه بر این، سلیه الگویی را ارائه داد تا معلوم کند که چگونه بدن، خود را بمنظور کنار آمدن با استرس بسیج میکند. این فرآیند نشانگان عمومی سازش (GAS) نامیده شد که در جریان استرس سه مرحله را (که در شکل 3 نمایش داده میشود) شامل میگردد:
شکل 3: نشانگان عمومی سازش
منبع: پ. بنیارد (1996 صفحه 21)
مرحله هشدار (18)
این واکنش آغازین بوسیله فعال کردن دستگاه عصبی خودمختار، بدن را برای پاسخ به استرس بسیج میکند تا آمادگی برای پاسخ جنگ یا گریز حاصل شود (نگاه کنید به فیزیولوژی استرس). در این وهله آدرنال آزاد میشود، تپش قلب و فشار خون افزایش مییابد، تنفس سریع میشود و جریان خون از اعضای داخلی به سمت ماهیچههای استخوانی برگردانده (منحرف) میشود و آماده برای عمل میگردد.بعلاوه، غدههای عرق فعال میشوند و سیستم معدی- روده ای فعالیت خود را کم میکند. در کوتاه مدت، این واکنش ها قابلیت سازگاری بالایی را فراهم میکنند و خطر را هنگام بروز، دفع میکنند. مشکل اینجاست که بسیاری از موقعیتهای استرسی (جدید) ممکن است مواجهه طولانی مدت با استرس را ایجاد کنند که این پاسخ برای آن موقعیتها نامناسب یا حتی بالقوه زیان آور باشد.
مرحله مقاومت (19)
در این مرحله ارگانیزم با عامل فشارزا (عنصر استرس زا) سازگار میشود. طول مدت سازگاری بستگی به این دارد که عامل فشارزا تا چه حد شدید باشد و چقدر ارگانیزم در کنار آمدن با عامل فشارزا سازگار گردد.سازگاری بزرگ در اینجا به معنی چرخه طولانی مقاومت است، گرچه درباره اینکه بدن تا چه مدت بتواند در این مرحله سازش پیداکند، محدودیتهایی وجود دارد. سلیه عقیده داشت که میزان استمرار و تداوم استرس تغییرات هورمونی و عصبی مستمری را ایجاد میکند که ممکن است کنش های داخلی بدن را درهم بشکند.
این امر به نوبه خود ممکن است بیماری ها و اختلالات انطباقی (سازشی) بوجود آورد. این اختلالات شامل زخم معده و ورمهای زخمی روده (تورم روده ی بزرگ) بیماری فشار خون و بیمار قلبی عروقی، فعالیت بیش از حد تیروئید و آسم برونشیتی (تنگی نفس بعلت انقباض عضلات جدارنای) است.
بعلاوه، سلیه عقیده داشت که این تغییرات ممکن است دستگاه ایمنی بدن را نیز تضعیف کند و احتمال خطر عفونت از عوامل دیگر را بیشتر کند.
مرحله ی فرسودگی (20) (خستگی)
در این مرحله، توانایی ارگانیزم برای مقاومت تحلیل میرود (ضعیف میشود) و منجر به فروپاشی و تحلیل رفتگی میشود. بخش پاراسمپاتیک دستگاه عصبی خودمختار فعال میشود زیرا، بطور معمول این بخش دستگاه عصبی به حفظ تعادل کمک میکند.مشکل این است که بدلیل اینکه فعالیت سمپاتیک بطور غیرعادی خیلی بالاست، فعالیت پاراسمپاتیک بطور غیرعادی کم فعال است تا این وضعیت را جبران کند. در نتیجه، فرسودگی (خستگی) بوجود میآید و این وضعیت ممکن است به افسردگی و حتی مرگ منجر شود.
ارزیابی نشانگان عمومی سازش سلیه
نشانگان عمومی سازش سلیه، توضیح جالبی از سازگاری با استرس را ارائه داده است، هرچند، در اینجا بر عوامل فیزیولوژیایی تأکید فوق العاده شده و عوامل روانشناختی کم بها جلوه داده شده است. بویژه، سلیه بخاطر شکست در شناخت کافی نقش عوامل هیجانی و شناختی (تعبیر و تفسیر) در استرس مورد انتقاد قرار گرفته است. در حقیقت، مسون (21) (1975) اثبات میکند که بُعد هیجانی است که در استمرار پاسخ استرسی مسئول میباشد.سلیه همچنین از حیوانات برای تأیید تحقیق خود درباره واکنش انسان به استرس سود جست. این امر بخاطر شکست در ملاحظه مسایل قیاسی و غفلت از عوامل منحصر به فرد انسانی در درک و تعبیر و تفسیر تجربه استرس مورد انتقاد قرار گرفته است. در نتیجه لازاروس و فالکمن (1984) با ارائه یک نمونه تعاملی (22) به لزوم درگیر کردن این عوامل اضافی در توضیح استرس تأکید نمودند.
الگوی تعاملی استرس (لازاروس و فالکمن، 1984)
لازاروس و فالکمن عقیده داشتند که تعبیر و تفسیر رویدادهای استرس آمیز خیلی مهمتر از خود رویدادهاست. این تعبیر و تفسیر عبارت است از ادراک تهدیدها، خطرات و چالشهای بالقوه و اینکه تا چه حد در اداره و کنترل آنها مطمئن هستیم. این امر توانایی ما را در کنار آمدن و سازش با استرس معین میکند.مثلاً از دست دادن شغل ممکن است برای فردی که مهارت دیگری ندارد و یا فرصت بازگشت مجدد بکار را ندارد، بسیار استرس زا باشد در حالی که برای فردی که فعلاً در جستجوی رشد و پیشرفت در جهات متفاوتی است، فقط در حد خفیف استرس زا باشد.
لازاروس و فالکمن اصولاً با انسانها بیش از حیوانها در گسترش تحقیقات و نظریه خود، کار کردند. این امر در تأکید آنها در نیاز به ملاحظه سطح بالایی از تواناییهای شناختی نظیر ارزیابی، در توصیف استرس منعکس شده است.
لازاروس و فالکمن عقیده داشتند که انسانها در مقایسه با حیوانات در مقابل نوع ویژه ای از استرسها (به دلیل سبکی که در زندگی دارند) و محیطی که در آن زندگی میکنند، استعداد ابتلای بیشتری دارند.
لازاروس و فالکمن استرس را به مثابه «یک ارتباط ویژه بین شخص و محیط که شخص آن را بمنزله فشار و زیاده روی در منابع و ظرفیت ها و بخطر انداختن سلامت و رفاه خود ارزیابی میکند» می دانند (1984، صفحه 19).
این دیدگاه یک رویکرد تعاملی را ارائه میدهد که بر تعامل بین شخص و محیط او در تعیین استرس تأکید میورزد. همچنین بر اهمیت ارزیابی در تعیین ماهیت این تعامل تأکید میکند و استرس را فقط در شرایطی که تهدیدآمیز، چالش انگیز یا بالقوه مضر باشد، مورد ملاحظه قرار میدهد.
لازاروس و فالکمن (1984) سه شکل ارزیابی را در کنار آمدن با استرس تعریف میکنند: اول، ما یک ارزیابی اولیه (23) از موقعیتی که در آن قرار داریم، بعمل میآوریم. این ارزیابی بوسیله ارزیابی شناختی اثر موقعیت (یا محرک) در سلامت انجام میگیرد.
ارزیابی رویدادهای نامربوط
یک رویداد واحد ممکن است بمنزله امری نامربوط، مثبت (بی خطر) یا استرس زا ارزیابی شود. ارزیابی یک رویداد بعنوان نامربوط معمولاً بر هیجانات ما تأثیری نمی گذارد. مثبت ارزیابی کردن رویداد بدین معنی است که آن رویداد بر پدیدههای خوبی دلالت دارد.ارزیابی استرس آمیز بودن رویداد ممکن است بدین معنی باشد که آن رویداد، مضر و خطرناک، تهدیدآمیز و چالش برانگیز باشد. بعلاوه، هرکدام از این ارزیابیها هیجانهای متفاوتی را بوجود میآورد. لازاروس و فالکمن «ضرر» یا خطر را بعنوان ضربه روانشناختی قلمداد میکنند که قبلاً صورت گرفته است. مثل بیماری یا آسیب دیدگی «تهدید» به مثابه پیش بینی ضرر و صدمه ارزیابی شده و نیز «چالش» به عنوان اطمینان و اعتماد به نفس شخص در فایق آمدن بر نیازهای مشکل تعریف شده است.
ارزیابی مبتنی بر آسیب ممکن است عصبانیت، تنفر، پریشانی و غمگینی بوجود آورد. ارزیابی تهدید ممکن است نگرانی، اضطراب یا ترس بدنبال داشته باشد و ارزیابی چالش ممکن است پیش بینی، انتظار و برانگیختگی (تهییج) بوجود آورد. این هیجانات بطور مستقیم استرس تولید نمی کنند ولی در ارزیابی فرد از یک رویداد غیرمستقیم دخالت دارند.
آیا این شیوه عمل ناراحتی مرا تسکین خواهد داد
بعد از این ارزیابی، ما یک ارزیابی مجدد (ثانویه (24)) از موقعیتهای استرس زایی که در آن قرار داریم (با طرح این سؤال که چگونه ما به بهترین وجه میتوانیم با موقعیت کنار بیاییم) بعمل میآوریم. سؤالهای مربوط در اینجا مطرح میشود که چه گزینهها و امکانات انتخابی برایم فراهم است؟ تا چه حد احتمال و امید وجود دارد که طرح و برنامه و شیوه من برای کاهش استرس موفقیت آمیز باشد؟ و «آیا این شیوه عمل ناراحتی مرا تسکین خواهد داد؟»سرانجام، ما ارزیابی مجددی از موقعیتهای استرس زا و پاسخمان نسبت به آن موقعیت، را با استفاده از تغییر و اصلاح اطلاعات قابل دسترس بعمل میآوریم. این امر به ماهیت تعاملی این الگو تأکید میکند و تعامل بین شخص با محیط اطرافش را در طول زمان نشان میدهد. ارزیابی مجدد ممکن است ضرورتاً استرس را کاهش ندهد. در حقیقت، ممکن است ارزیابی مجدد استرس را افزایش دهد چنانچه مثلاً یک محرکی که قبلاً بی خطر یا نامربوط بوده، بعداً ممکن است تهدیدکننده تلقی شود.
ارزیابی الگوی تعاملی استرس از دیدگاه لازاروس و فالکمن (1984)
* این الگو بطور موفقیت آمیزی خصوصیات فعال استرس را بهم پیوسته و یکپارچه کرده است. این الگوی تعاملی همچنین بر نیاز به لحاظ کردن عوامل شناختی (مثل ادراک) در فهم پاسخهای استرس، تأکید کرده است.* مطالعات متعددی تاکنون تأثیر ارزیابی بر استرس را آزمایش کرده و نقش تفسیر یا ارزیابی در کنار آمدن با استرس را تأیید کرده اند (اوگدن،1996).
* مدل تعاملی لازاروس و فالکمن (1984) بیش از آنکه توضیحی باشد، توصیفی است. گرچه طراحی آن خیلی زیباست. تحقیقات آینده، سازوکار دقیق (فیزیولوژیایی، روانشناختی و غیره)آنچه را که در ارزیابی دخیل هستند، مورد بررسی دقیق قرار دهد و اینکه چگونه و با چه شیوههایی این فرآیندها در واکنشهای استرس تأثیر میگذارند را مشخص کند.
نویسنده: آنتونی جیمز کرتیس
مترجم: دکتر فرامرز سهرابیپینوشتها:
1.Nerve cells
2.Neurones
3.Neurotransmitters
4.Central Nervous System (CNS)
5.Peripheral Nervous System (PNS)
6.Somatic Nervous
7.Autonomci Nervous System
8.Sympathetic Nervous System
9.Parasympathetic Nervous System
10.Kalat
11.Endocrine system
12.Adrenocorticotropic Hormon (ACTH)
13.Adernal glands
14.Catecholomines
15.Selye
16.Lazarus and Falkman
17.General Adaptation Syndrome (GAS)
18.Alarm Reaction
19.Resistance Stage
20.Exhaustion stage
21.Mason
22.Transctional model of strees
23.Primary apprisal
24.Secondary appraisal
کرتیس، آنتونی جیمز، (1384)، روانشناسی سلامت (بهداشت روانی)، ترجمه فرامرز سهرابی، تهران: انتشارات طلوع دانش، چاپ سوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}